یه کتاب هست به اسم "آقای شهردار" از انتشارات سوره مهر هست در مورد شهید باکری
یه داستانش که نقل شده بود تو اینترنت واسم جالب بود:
" کجاست این آقای شهردار تا ببیند ؟
وقتی آقا مهدی ، شهردار ارومیه بود ، یک شب باران شدیدی بارید . به طوری که سیل جاری شد . ایشان همان شب ترتیب اعزام گروه های امداد را به منطقه سیل زده داد و خودش هم با آخرین گروه عازم منطقه شد . پا به پای دیگران در میان گل و لای کوچه ها که تا زیر زانو می رسید ، به کمک مردم سیل زده شتافت . در این بین ، آقا مهدی متوجه پیرزنی شد که با شیون و فریاد ، از مردم کمک می خواست . تمام اسباب و اثاثیة پیرزن در داخل زیر زمین خانه آب گرفته بود . آقا مهدی ، بی درنگ به داخل زیرزمین رفت و مشغو ل کمک به او شد . کم کم کارها رو به راه شد . پیرزن به مهدی که مرتب در حال فعالیت بود نزدیک شد و گفت : خدا عوضت بدهد مادر ! خیر ببینی . نمی دانم این شهردار فلان فلان شده کجاست تا شما را ببیند و یک کم از غیرت و شرف شما را یاد بگیرد آقا مهدی خنده ای کرد و گفت : راست می گویی مادر ! ای کاش یاد می گرفت ."
پاسخ:
سلام..
سپاس از شما..
کاش مسئولین کمی از شهدا ما یاد بگیرین و خوی اشرافیگری به خود نگیرن..
مسئولین هار شدن! وزیر جهاد کشاورزی تقاضای افزایش 50 درصدی حقوق میکنه! باید حرکتی صورت بگیره تا این نخاله هایی که طی این 40 سال افتادن به جون اسلام رو جارو کنن و بندازن دور
پاسخ:
60 ساله اش هست هنوز دو دستی میز و صندلی رو چسبیده..