نــای دل

حــــــرف دل

نــای دل

حــــــرف دل

نــای دل

تنــهایی خـودم را بـا
آدم هـای مــجــازی پْــر نــمیــکنــم..

تنــهایـی خــودم رو دوسـت دارم
چـون بــوی نــجـابـت مـیدهــد..

تـنـهایـی عــار نـیـست...
اتمـام حـجـت اسـت...

بـا آغـوش هـای بـی در و پـیـکر..

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یادش بخیر» ثبت شده است

آن زمـان،دم پـاچـه هـا گـشاد؛ لــباس ها هـم گـشـاد

وغـیـرت دربــین مــردم مــوج میـزد


بـی حجـابی بــود نـه بـه ایــن شــدت
بــی غــیرتی بــود نــه درایــن حــد
عـرق خور و مـعتاد بـــود،نــه بـه ایـن حـد
دزد و قاقــچی بــود،نــه تــا ایــن حـــد


 گِـه گُــداری طــلاقی شـنیده می شــــد

نـه مثـل الان کـه از هـر ده تـا

هـفت ازدواج منـجر بـه طلاق بـشود


آن زمـان نـه شـنیدیم نـه دیـدیـم کـسی چـادری ها را مسـخره کـند

بـرعکـس زنـان بـد پوشـش رو مسـخره میـــکردنـد

و بـه چشـم زن درسـت وحسـابی نـگاه نـمی کردنــد و

مطـلقا بـه زن چادری متــلک نــمی گفتنـد یا تـیکه نمی نداختن!

بـسیار نــادر بــود زنـی ســرکار بـَـرود

الان ایـن منــشی های مطــب دکــترها و...  کـه دائم

ناموس شــیعی را حراج می کنند و

در دفـاتر خصوصی و مطب ها سرلخت

مثــل عـروس شـب زفـاف آرایش کامـل میکــنن

برای ســیرکردن چشم گرسنــــه ی مراجعه کنــندگان...!؟


یـک نــفر کار میکـرد شــش نــفر نان میخـوردند
الان هـفت نـفر کـارمیکنــند دو نـفر هم نمی توانند آبـاد کنند


دم‌ غــروب اکــثر مـَـردها خـونه هاشون بــودن

یـا تــو حــیات یـا بـالـکن یـا زیـرکُــرسی

با اهل وعیال گُل می گفتن وگُل میشنـفتن


الان‌ ده و یازده شـب از شـغل دوم وســوم مَــرد خانه مـیاد

درب و داغون بـهم پیچــیده از سخــتی مخــارج زندگی!

خـدا خدا میـکنه زن وبـچش چیــزی ازش نـــخوان
اون موقع مسـتاجری مشکلی نداشت و انـقدر گــرون نـبود!


زنها با خــیال راحت و دل خــوش بچــه دار میشدن

و چندتا چندتا مـیزائـیدن تـو هشـت بچـه یکی نخاله درمی اومد

الان دوتـا به زور میاره نـمی دونه چطوری حــریفشون بشه!


هرچـی جلـوتــر رفـتیـم دم پـاچـه ها تـنگ و تـنگ تر شـد

و هـی بـالا و بــالا تـر رفـت!

  • نای دل

بچه کـه بـودیـم آرزومـون بُـزرگ شـدن بـود


بـزرگ کـه شـدیم حسـرت برگشـتن به بچـگی رو داریـم

 

بـچه کـه بـودیم دَرد دل را بـه یـک نـاله می گفـتیم همه می‌فهـمیدند


بـزرگ که شـدیم دَرد دل را به صـد زبـان می‌گوییـم و کسی نمـی‌فهمد

 

بچـه کـه بودیـم، دلمـان بـه جوجـه‌های رنـگی‌مان خــوش بـود


بـزرگ کـه شـدیم، هـمه دلخوشـی‌هایمان رنـگ بـاخـت

 

بچـه کـه بـودیـم، چـه دل‌هــای بــزرگی داشتــیم


حـالا کــه بــزرگـیم، چــه دلــتنگیـم

 

کـاش دل‌هـامون بـه بــزرگی بچــگی بــود


کــاش همــان کــودکی بـودیــم کــه حرفهــایش


را از نــگاهش میتـوان خـــوانــد..

 

  • نای دل

دلم یاد بیست سال پیش کرده هـوای بـستـگان خـویـش کرده

همان موقع که دلها شاد بودند همـه دل زنده و آباد بودند

هم کوی و گذر لطف و صفا بود سـخـن از مهـربانی و وفا بود


قدیما زندگی رنگی دگر داشت زمونه ریتم و آهنگی دگر داشت

یه رنگی بود و لطف و مهربانی سٌـرور و جشن بود و شـادمـانی

قدیما هیچکس نامردی نمی کرد کســی ابـراز دلـســردی نمی کرد

چرا بازار نـامـــردی شلوغه چرا مهر و وفــاداری دروغه!؟


چرا مردم شدند در غم گرفتار دلـم تنگه از این آشفتـه بازار

بگو رحَم و مروتها کجا رفت؟ جوانمردی فتوتها کجا رفت؟

بـرادر بـا بـرادر جنگ داره پدر از بچه خود ننگ داره


جوان تا ظهر زیر رختخوابه پدر بیچــاره در رنـج و عذابه

قدیما که همش حرف پسر بود عـصـای پیــریِ دست پدر بود

اکنون برخی پسرها بی بخارند تعصب مَـردی و غیــرت ندارند

 لعنت به این رسم زمونه به این دنیـای بر عکس وارونه

یکی مـاشیـن میـلیــاردی سـواره یکی دیگر موتور سیکلت هـم نداره

یکی درگیر درد بی علاجه یکی دنـبــال وام ازدواجــه

 

  • نای دل

یـادش بـخیـر

 

هـر جـمعه خونـه "مادربزرگ" جمـع مـیشدیـم


ریـز تـا درشـت، کـوچک تــا بـزرگ


از هـمهمه‌ی زیـاد، صـدا به صــدا نـمی‌رسـید


آنقَـدَر میگفتـیم و می‌خندیدیم که اصـلاً متوجـهِ گذر زمان نمیشدیم

 

بـوی غـذای مادر بزرگ را تا چـند خیابان آنطرف تر مـیشد حس کرد


روزهای هفـته را روی دورِ تـند میزدیـم تا برسـیم به جمعه


جمعه های بچگی مان را با هیچ روزی عوض نمی‌کردیم

 

گـذشـت و گـذشـت


"مـادربـزرگ" از میـانمان رفـت...دورتـر و دورتـر شدیم


شـاید دیگر در مـاه و یا حـتی در سال یـکبار دورِ هم جمع شـویم


آن هم قـبلش طی می‌کنـیم میزبان اینـترنت داشته باشـد

 

دیگـر از صـدای همهمه خـبری نـیست


همه‌ی سـرها داخــل گـوشی شان هست

 

و جُـک ها و اخــبارِ روز را نـقل قـول می‌کنند


غـذا را از بیرون می آورند و به لـطفِ غــذا کنارِ هم می‌نشـینیم..

 

  • نای دل

اون قـدیما پُـشت بـام ها مـیخوابـیدم و سـتاره ها رو می شمردیم

 

و دلــمون بــه وسـعت یـه آسـمون بــود

 

ایـن روزها چــشم میــندازیم بـه سقـف محـقر اتاقمون

 

و گــرفتـاریـهامون رو یکـی یکـی مـی شماریم

 

قـدیما یه تـلویزیون سیـاه وسفـید داشـتیم و یـه دنیای رنگی


این روزها تلویزیون های رنگی و سـه بعدی و یه دنیای خاکستری

 

یـه زمـانی دامــادها شــب عــروسی از شـدت

 

خــوشــحالی ذوق مــرگ مــی شـدنـد


الان از یـک دامـاد در شـب عـروسـیش میـپرسی

 

چـه حـالی داری مـیگه واسـه ایـن شب آنقدر سختی کشیدم

 

و بـدهکارم کـه میـخوام امشـب زودی تــموم بـشه بَره..

 

  • نای دل

یاد قـدیما بخیر که صبحونه ها انگور و پنـیر..


از پـدر همه راضی اند از حقوق بخـور نمیر..


اما تعریف پـدر در این زمـونه..


پـدر یعـنی کـار و کار...

 

در شیـفت های بیشمار..


چـون کـه آخـر شـب بـه منـزل میرسد..

 

خسـته اما با لـبانی خـنده بار

جـای چـای و یـک خـدا قـوت بـه او

 

مـیشود صـد لـیست در پـیشـش قـطار


آن یـکی مـیخواهـد از او شـهریـه

 

ایـن یـکی هـم کـفش و کـیفی مـارک دار..

هـر چـه میـگوید جیـبم خالیست..


نعره می آید به ما مربوط نیـست مـا مگر گفتیم ماها رو بیار..!

 

  • نای دل

بـچه بـودم بـادبـادکای رنـگی،دلخـوشی هـر روز و هر شبم بود

 

خـبر نـداشتم از دل آدمـا،چـه بـی بـهونه خـنده رو لبم بـود

 

کـاری به جز الک دولک نداشتم،بچـه بودم به هـیچی شک نداشتم

 

بـچه بـودم غـصه وبـالم نـبود،هیـچکی حریـف شـور و حالم نبود

 

بچـه کـه بـودم آسـمون آبـی بـود،حـتی شبـای ابــری مـهتابی بود

.

+برای درک بهتر متن فوق کلیپ حتما مشاهده بشه +

.

  • نای دل

ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘـﺎﻱ کـسی ﺟـﻠﻮ ﻛـﺴﻲ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﺒـﻮﺩ


 ﻭﻟـﻲ ﭘـﺸﺖ  ﭘـﺎ ﺯﺩﻥ ﻫـﻢ ﻧـﺒـﻮﺩ

 

ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺣـﺮفـی ﺗــﻮی ﺩﻟـﻬﺎ ﻧﺒـﻮﺩ ﻛﻪ ﻫﻴـﭻ


 ﺣﺮﻓــﻲ ﻫﻢ  ﭘﺸـﺖ ﺳــﺮ کـسی ﻧـﺒـﻮﺩ

 

 قـدیـما شبا بـالا پـشت بـوم میـخوابـیدیم و ستــاره ها


 رو می شمردیم ودلـمون به وسعت یـه آسمـون بـود

 

 ایـن روزهـا چشـم میـندازیم بـه سقـف محقر


اتـاقـمون و گــرفتاری هـامونــو می شـمریـم ...

 

قـدیـما اگـه نـون و تـخم مرغ تـموم میشد ، راحـت


مـی پـریدیـم و زنـگ همسایه رو هر سـاعتی از شبانه  


روز می زدیـم و کـلی بـاهاش می خـندیدیم ...

 

 این روز ها اگه هـمزمان ، درب واحـد اونـا بـاز شه


بـر میگردیم تـا کـه مجبـور نـشیم باهاش سلام علیک کنیم..

 

  • نای دل

می خـواهـم بـرگـردم بـه روزهـای کـودکی

 

آن زمـان هـا کـه پـدر تـنها قهرمان بود


عـشق، تـنها در آغــوش مـادر خلاصه مـیشد...

 

بـالاتریـن نـقطه ى زمـین شـانه های پـدر بود


و تـنها دردم


 زانـو هـای زخـمی ام از تـوپ بازی در کوچه بود

 

یـادش بـه‌ خـیر بـچگی‌هــا...

 

 هــرکجـای خــونه خــوابت میـبـرد

 

یـکی مـی‌اومد روت پـتو می‌کــشید و صـبح می‌شد..

 

  • نای دل

در گذشـــته...

 

ازدواج دلیل و برهان نمیخواست..

 

ازدواج ها سـاده بود مجلس عروسیا کـارتی نبود..

 

چشـمه سـادگی در ازدواج کـردن از زمـین می جـوشید..

 

پـدر عـروس میـگفت..

 

تـو داماد منی مـن شـک نـدارم.. نـیازی دیـگه بـه مـدرک نـدارم..

 

شـود ایـن ازدواج را بـا سیـکل هـم جـلود بُـرد..

 

نیـازی نیـس بـه دانـشگاه آکسـفورد..

 

امــروزه جالب شده..

 

دعواست بر سر نرخ مهـریه و چـشـم"هـم چشـمی ها..

 

خـواستگـاری کـه بَِـری میـگن کـه...

 

بـیاور مـدرک تحصـیلی ات را.. گـواهی نـامه پی اچ دی ات را..

 

پـدر بـایـد ببـیند دکتـرایت.. زمـانـه بـد شـده جـانـم فـدایت...

 

  • نای دل