نــای دل

حــــــرف دل

نــای دل

حــــــرف دل

نــای دل

تنــهایی خـودم را بـا
آدم هـای مــجــازی پْــر نــمیــکنــم..

تنــهایـی خــودم رو دوسـت دارم
چـون بــوی نــجـابـت مـیدهــد..

تـنـهایـی عــار نـیـست...
اتمـام حـجـت اسـت...

بـا آغـوش هـای بـی در و پـیـکر..

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فاجعه» ثبت شده است

حـرمتها کـه شـکسـته شـد


حـضرت عـیسی مسیح هـم کـه بـاشی

 

نمیـتوانـی دل شـکسته را احـیا کـنی...

 

آنچه در دسـتت بـود، امانتی پنهان بود که حراج شد،


آنـچه نـباید بگویی گـفته شـد...


فـاجعه را یــک عذر خواهی درسـت نمیکند!


حرف، حــرف ویـران کردن دل است،


نه دیواری خراب کنــی و از نـو بسازی!

 

دلی که ویران کردی، قصری بود که خود ساکن آن بودی..!!

 

  • نای دل