نــای دل

حــــــرف دل

نــای دل

حــــــرف دل

نــای دل

تنــهایی خـودم را بـا
آدم هـای مــجــازی پْــر نــمیــکنــم..

تنــهایـی خــودم رو دوسـت دارم
چـون بــوی نــجـابـت مـیدهــد..

تـنـهایـی عــار نـیـست...
اتمـام حـجـت اسـت...

بـا آغـوش هـای بـی در و پـیـکر..

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صمیمیت» ثبت شده است

ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘـﺎﻱ کـسی ﺟـﻠﻮ ﻛـﺴﻲ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﺒـﻮﺩ


 ﻭﻟـﻲ ﭘـﺸﺖ  ﭘـﺎ ﺯﺩﻥ ﻫـﻢ ﻧـﺒـﻮﺩ

 

ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺣـﺮفـی ﺗــﻮی ﺩﻟـﻬﺎ ﻧﺒـﻮﺩ ﻛﻪ ﻫﻴـﭻ


 ﺣﺮﻓــﻲ ﻫﻢ  ﭘﺸـﺖ ﺳــﺮ کـسی ﻧـﺒـﻮﺩ

 

 قـدیـما شبا بـالا پـشت بـوم میـخوابـیدیم و ستــاره ها


 رو می شمردیم ودلـمون به وسعت یـه آسمـون بـود

 

 ایـن روزهـا چشـم میـندازیم بـه سقـف محقر


اتـاقـمون و گــرفتاری هـامونــو می شـمریـم ...

 

قـدیـما اگـه نـون و تـخم مرغ تـموم میشد ، راحـت


مـی پـریدیـم و زنـگ همسایه رو هر سـاعتی از شبانه  


روز می زدیـم و کـلی بـاهاش می خـندیدیم ...

 

 این روز ها اگه هـمزمان ، درب واحـد اونـا بـاز شه


بـر میگردیم تـا کـه مجبـور نـشیم باهاش سلام علیک کنیم..

 

  • نای دل

وَمَـن یَعْـمَلْ مِثْـقَالَ ذَرَّةٍ  یَـرَهُ

 

و هـر کـه هـموزن ذرّه‌اى عملی انجام دهد نتـیجه‌ آنـرا خـواهد دید.

 


مثـقال ذره کـه مـیگویـند..


یعنـی هـمان چند لحـظه ای کـه با نازو عشوه برای نامحرمی میخندی

 

ولـی فـکرش سـاعت ها درگــیر هــمان یـک لبــخند است...



مـثقال ذره کـه میگویـند..


یعـنی هـمان چـند لـحظه ای کـه حـواست به حجابـت نیست

 

و جــوانی نـیز درآن حــوالی اســت...




مثقـال ذره حسـاب و کــتاب زمانـی است


کـه درپـایان صحـبت هایـت با نامحرم


از روی ادب جـانم و عـزیــزم میپـرانی



مثقـال ذره یــعنی..


 همـان چند لـحظه ای کـه بـا فـروشنـده صمیـمی میـشوی

قـدرایـن ها پـیش مـا خـیلی کـوچک است


و به حسـاب نـمی ایــند...‼️

مـثقال ذره کــه میگویـند، هـمین هـاست


همیـن کـارهــای کــوچکی کـه مثـل ضـربه اول دومینوخیلی کوچک است


اما انـتهایش را روزی کـه پـرده ها کـنار رفـت خواهیم دید...

 

  • نای دل

یـک دورهـمی ســاده از جـنـس قـدیـمی...

 

بــوی نـفـت تـو عــلاء الدیــن...

 

گــرمای پـاهات زیـر کُــرسـی...

 

و صـدای قُـل زدن خُـورشـت تـوی دیـگ مَـسی...

 

  • نای دل

یــادش بـخیـر...


قـدیمـا میـرفـتیم خـونه مـادربـزرگ هـمه کـنار هـم می خوابـیدیم..

 

تـا نـزدیـکای صبـح ریـز؛ ریـز حـرف می زدیـم و می خندیـدیـم..

 

ولـی الان اکــثرا بــا گـوشـیـشون میـخوابـن..!؟

 

  • نای دل

یـاد دوران گـذشته بخـیر

 

زندگی که به زیبایی در حـرکت بود تکنـولوژی آن را له نـکرده بود..

 

یاغـی گری هـای مدرن زندگی را تغیـیر نداده بود..!؟


در خـانه همیشه باز بود؛ دلا پر از یـاد خـدا بـود..

 

ز زرق و برق دنیـا دلای مـا جدا بود..!


یـادش بخـیر قـدیما ؛ چای همیشه دم..

 

بساط چای منقلی ؛ جـای god by حـرف مردم یا علی..


یادش بخیر قدیما که دمپـایی جای چکـمه بود

 

بـجای آزیتا و رزیتا نامها فاطـمه و نجمه بود..

با گـذر زمان گذشته هم درگذشت...

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دلـــنـوشتـه خــودم

  • نای دل


‏اولـیـن شــبکـه‌های اجــتـماعی..


 دم در خــونـه‌ هـا شــروع شــد..


جــایی کـه مـامـان‌هـا میـنشـستـند..


 ســبزی پــاک میــکردن..


دخــتر؛ شــوهــر مــیـدادن..


عــروس مـیــگرفــتـن..


اخــبار رد و بــدل مـیـکردن...

 

از اوضـاع هــم دیـگه خـبـر داشـتن..

 

  • نای دل