یـاد ایـام قـشنگی کـه گـذشت...
شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ب.ظ
می خـواهـم بـرگـردم بـه روزهـای کـودکی
آن زمـان هـا کـه پـدر تـنها قهرمان بود
عـشق، تـنها در آغــوش مـادر خلاصه مـیشد...
بـالاتریـن نـقطه ى زمـین شـانه های پـدر بود
و تـنها دردم
زانـو هـای زخـمی ام از تـوپ بازی در کوچه بود
یـادش بـه خـیر بـچگیهــا...
هــرکجـای خــونه خــوابت میـبـرد
یـکی مـیاومد روت پـتو میکــشید و صـبح میشد..