نای دل عزیز اون عاشق تری که می فرماید فکر کنم یه جنبه دیگه داره . از عشق زمینی به عشق معبود رسیدن واین حرفاس هاااا یا عشق به ارباب بی کفن عشقای زمینی که زود میان و میرن . نمیگم نباید عاشق شد ولی منظور این جمله عشق به معبوده
از من جدا شد و گفت کار خدا ست مانده ام مگر خدای او خدای من نبود...؟
خوش تیپ...
گفتم:
"امین دست بردار عزیز دلم...
من نمیتونم...
باور کن نمیتونم...
دوریتو تحمل کنم...
حرف دانشگاهو پیش کشید...
گفتم:
"امینم…
من بدون تو نمیتونم...
اگه هم درس میخونم به خاطر توئه...
خندید و گفت:
"بگو به خاطر خدا درس میخونم..."
گفتم:
"به خاطر خداست ولی...
ذوق و شوق زندگیم فقط تویی...
وقتایی که از خونه میرفتم بیرون...
فقط لباس واسش میخریدم...
عادت کرده بود به این کارم و میگفت:
"باز برام چی خریدی...؟
میگفتم:"ببین اندازته...؟
میگفت:
"مطمئنم مثه همیشه کاملاً اندازه خریدی...
مدتی که نبود…
کلی لباس واسش خریده بودم...
وقتی اومد...
با حال غصه بهش گفتم...
"اینا رو بپوش ببین اندازته...؟
واقعا دلم میخواست بمونه و دیگه نره...
تک تک لباسا رو پوشید...
گفتم:"چقدر بهت میاد...
کلی خندید و گفت:"زهرا…
از اونجایی که من خوشتیپم...!
حتی گونی هم بپوشم بهم میاد..."
گفتم:"شکی درش نیست..."
آن چیز که عیان است.... چه حاجت به بیان است...
میخندیدم اما...
ذرهای از غصههام کم نمیشد...
وسط خندههام بیهوا گریه میکردم...
گفت:"چرا گریه میکنی...؟"
چرایی اشکام مشخص بود...
لباساشو که جمع کرد گفتم:
"امین…
اینارم با خودت ببر..."
گفت:"اینا حیفن...
بذا وقتی برگشتم اینجا میپوشمشون..."
خیلیاشو حتی یه بارم نپوشید...
لباساشو جمع کردم و...
همین طور اشک میریختم...
خیلی سرد باهاش خداحافظی کردم...
باید آخرین تلاشامو میکردم...
گفتم:
"امین...
بهم رحم کن...
نرو...
امین...
تو همه زندگی منی...
ببین با چه ذوق و شوقی واست لباس خریدم...
گفت:"میرم و برمیگردم..."
فقط یه روز کنارم بود...
عشق عشقه. چه زمینی و چه آسمونی. مذهبی های واقعی، اونایی مه خدا رو در نظر دارن، خیلی با وجدان تر، مهربون تر، بخشنده تر، با وفا تر، پاک دامن ترن. و این صفات لازمه عشقه. به همین دلیله که وقتی عاشق میشن، عشقشون یه عشق واقعیه. البته خیلی کمن این جور آدما... خیلی