روزگـار بچـگی یـادش بخـیر...
بچه کـه بـودیـم آرزومـون بُـزرگ شـدن بـود
بـزرگ کـه شـدیم حسـرت برگشـتن به بچـگی رو داریـم
بـچه کـه بـودیم دَرد دل را بـه یـک نـاله می گفـتیم همه میفهـمیدند
بـزرگ که شـدیم دَرد دل را به صـد زبـان میگوییـم و کسی نمـیفهمد
بچـه کـه بودیـم، دلمـان بـه جوجـههای رنـگیمان خــوش بـود
بـزرگ کـه شـدیم، هـمه دلخوشـیهایمان رنـگ بـاخـت
بچـه کـه بـودیـم، چـه دلهــای بــزرگی داشتــیم
حـالا کــه بــزرگـیم، چــه دلــتنگیـم
کـاش دلهـامون بـه بــزرگی بچــگی بــود
کــاش همــان کــودکی بـودیــم کــه حرفهــایش
را از نــگاهش میتـوان خـــوانــد..