- ۲۵ نظر
- ۱۹ دی ۹۵ ، ۲۳:۴۲
اگـه زیـر شـلواری بـابـاتو بـا تـیشرت داداش وسطـیت..
کـه مـامانـت یـه مـدت برای گـرد گـیری و یـه مدت..
بـه عــنوان دَم کـنی ازش استـفاده مـیکرد..
و دامـن خــدا بـیامروز مادر بــزرگت..
و عرق گـیر دایی کوچیکـتو بـه هم وصل کـنی تنت کنی
بــیایی تـو خیــابون شــوو اجــرا کـنی..
جـماعت روشــن فــکر نــما میـگن اوه مــای گاد..
عجـب تـیــپی عجـب سلیـقه و ذوق هــنری ایی..
امـا همـین جــماعت همـیشه در صــحنه..
بـه حـجاب و چــادر میـگن گـونی و کــارتون یـخچال..
یـادش بـخـیر قــدیما کـه..
بـی کلاس بـودیـم بـیشـتر دورهـم بـودیـم و چـقدر خـوش میـگذشت
و هـر چـقدر بـا کـلاس تـر مـیشیم از هـمدیگه دورتر مـیشـیم.
قـدیما کـه بـی کـلاس بـودیـم..
مـوبایل و تلـفن نـبود و واسـه رفـت و آمـد وسیله شخـصی نبود
همیشه خونه ها تمیز بود و آماده پـذیرایی از مهمونا بـود خوشحال میشدیم
چـون مهـمون میـومد و بـه ســادگی مهــمونی بــرگزار مـیشد
چــون بـی کلاس بــودیـم..
آشپزخونه ها اوپن نبود و گازهای فردار و ماکروفر نبـود و از فست فود خبری نبود
ولـی همیشه بـوی خوش غـذا آدمو مـست میکرد و هر چند تا مهمون هـم که میومد
همــون غــذای موجود رو دورهم مـیخوردیم و خـیلی هـم خوش میگذشـت.
تــازه چــون بـی کلاس بـودیـم..
میـز نـاهارخوری و مُبل هم نـداشتـیم و روی زمـین و چهارزانـو کنار هم مینشستیم
و میگفـتیم و میـخندیـدیـم و با دل خوش زنــدگی می کردیم
لعـنت بـر ایـن کلاس که ما آدما رو اینـقدر ازهم دور کـرده و اینقدر اسـیر کلاسیم
کـه خیـلی وقــتا خـودمونم فــراموش می کنــیم!!
وقـتی گمـشده ما در این عـالم مـقام، ثـروت، قدرت و...از این قبیل مسایل باشد،
ذهـن و فـکر و قــوه مخیله مـا در نــماز سـریعآ بـه سراغ هـمـین امور میـرود.
گـاهی ایــنجور نـماز میـخوانـیم...
الله اکـبـر..
فـوتبـال امـشب..
فــردا مهمـونی دعــوتیم..
عـجب ماشـینی بـود تــوی خـیابان..
چـک فـردا نـکنه پـاس نـشه بـیفتم زنــدان..
بـرای عـروسی چـی لـباس بـپوشـم..
السـلام عـلیکم ورحـمه الله وبـرکاتـه..
درنـمازهـای مـا هـمه چـی هسـت الا خـدا..
شـهـید کـسی اســت کـه..
لـب هـای تـرک خـورده اش ســرخ است از خـون..
چــشم هــایش بـه رنــگ حــیا..
زلـفـش رنــگ گــرفـته از خـاک وطـن..
شــهید نـظـر میکـند بـه وجــه الله..
❌❌❌
❌❌❌
امـا عـروســک های خـیابـانی ایـن روزگـار مـا...
لـب هـایـشان ســرخ از بــی حـیایـی..
چـشـم هـایـشان ســیاه بـه بـی عـفـتی..
زلـف هـایشـان رنگــین از بـی غــیرتی..
عـروسـک ها نـظر میکــنند بـه عــروسک بـغل دسـتی..
طـرف میـاد روز نـیمه شعبان کلی شیـرینی و آب مـیوه پـخش میکنه
تا بگه منم منتظر امام زمانم اما تا چشمش میفته به یه عروس و دوماد تا
می تونه جنس هاش رو گرونتر به اونا می فروشه وهی داد میزنه آقا بیابیا
❤️❤️❤️
❤️❤️❤️
طـرف روی پـیشونـیش از بـس جـای مُـهر مـونده سیـاه شـده
و هـمیشه تسـبیح دسـتشه و ذکـر میگه امـا تـا یـه خواستـگارمیـاد
بـرای دخـترش کـه از نظـر اخـلاق و دیـن ازش اطمیـنان داره
ولـی چون توان مالـی کمی داره جواب رد میده و هـی داد میزنه آقا بیابیا
❤️❤️❤️
❤️❤️❤️
دوالی سـه بـار رفـته حـج و چـند بـارهـم رفـته کــربلا
و ادعـاش میشـه منتـظر واقـعیه ولـی درسـت دوتـا خـونه اونـورتر
همـسایش تـو جهـیزه دخـترش مـونده هـی داد میـزنه آقـا بیابیا
یَـا وَیْلَـتَىٰ لَیْتَـنِی لَـمْ أَتَّـخِذْ فُـلَانًا خَـلِیلًا
ای وای بـر مـن کـاش فـلانی را دوسـت خـود نمی گـرفتم..
❌
❌
❌
دوســت بـد مثـل سیـگار مـیمونـه..
هـمه روزهای خـوب ؛ سلامتی و جـوونی تو رو میگیـره..
و بـه جــاش زخـم همیـشگی تــوی ریـه هات..
چـهره ات و دلـت بـه جـای میــذاره..
حـتی اگـه تــو اونـو بـذاری کـنار..
ضـررهای اون مـدت هـاسـت دسـت از سـرت بـر نـمیـداره..