نــای دل

حــــــرف دل

نــای دل

حــــــرف دل

نــای دل

تنــهایی خـودم را بـا
آدم هـای مــجــازی پْــر نــمیــکنــم..

تنــهایـی خــودم رو دوسـت دارم
چـون بــوی نــجـابـت مـیدهــد..

تـنـهایـی عــار نـیـست...
اتمـام حـجـت اسـت...

بـا آغـوش هـای بـی در و پـیـکر..

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کودکی» ثبت شده است

می خـواهـم بـرگـردم بـه روزهـای کـودکی

 

آن زمـان هـا کـه پـدر تـنها قهرمان بود


عـشق، تـنها در آغــوش مـادر خلاصه مـیشد...

 

بـالاتریـن نـقطه ى زمـین شـانه های پـدر بود


و تـنها دردم


 زانـو هـای زخـمی ام از تـوپ بازی در کوچه بود

 

یـادش بـه‌ خـیر بـچگی‌هــا...

 

 هــرکجـای خــونه خــوابت میـبـرد

 

یـکی مـی‌اومد روت پـتو می‌کــشید و صـبح می‌شد..

 

  • نای دل