نــای دل

حــــــرف دل

نــای دل

حــــــرف دل

نــای دل

تنــهایی خـودم را بـا
آدم هـای مــجــازی پْــر نــمیــکنــم..

تنــهایـی خــودم رو دوسـت دارم
چـون بــوی نــجـابـت مـیدهــد..

تـنـهایـی عــار نـیـست...
اتمـام حـجـت اسـت...

بـا آغـوش هـای بـی در و پـیـکر..

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مزاحمت» ثبت شده است

آقای محتـرمی کـه کـنار یـه خـانـم تـو تـاکسی نشستی
بـاور کن خانـومی که تـوی تاکسی کنار شما نشـسته

 

هـمون قـدری که شمـا کرایه میـدی کـرایه میـده
هـمون قـدری کـه شمـا حـق داری راحت بشـینی

حـق داره راحـت بـشیـنه


چـرا بـاید انقـدر خـودشو مچالـه کنـه که وقتـی پیـاده شد

بـه فیزیـوتراپـی نیاز داشـته بـاشـه


 چـرا بـایـد انقـدر بـه سمـت مخالـف نگاه کنه که گردنش خشک شه

 چـرا تـو تـاکسی یادت میفته باید جیـب هاتو وجـب به وجب بگردی

چـرا بـاید خـدا خـدا کنـه زودتـر پـیاده بـشی

و نـفر بعـدی کـه میـاد یـه خـانوم باشـه

 چـرا هرچی اون خـودش و جمع میـکنه شما گشـاد تر میشینی

و وقـتی هـم که بهـت تـذکر میده عصـبانی میشی و انکار میکنی

 اگـه به حساسیـت هاش اعتقاد نداری لااقل بـهش احترام بذار


یـه تشـکر هم بکنـیم از اون آقـایانی کـه وقتی

یـه خانـم تو تاکسی کـنارشـون میشـینه میـگه
خـدا خـیرش بـده یه امروز و تا مقـصد راحت میشـینیم

یـه لحـظه فـکر کنـید ایـنی کـه کنارتون نشسـته نـاموس خـودتونه...

 

  • نای دل