نــای دل

حــــــرف دل

نــای دل

حــــــرف دل

نــای دل

تنــهایی خـودم را بـا
آدم هـای مــجــازی پْــر نــمیــکنــم..

تنــهایـی خــودم رو دوسـت دارم
چـون بــوی نــجـابـت مـیدهــد..

تـنـهایـی عــار نـیـست...
اتمـام حـجـت اسـت...

بـا آغـوش هـای بـی در و پـیـکر..

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عروسی» ثبت شده است

 آدم یـک نـفر را می خـواهـد کـه

بـلد باشـد زشتـی هایـش را دوسـت داشـته باشـد

وگـرنـه زیبـایی را کـه همـه دوسـت دارنـد


آدم کـسی را مـی خـواهـد کـه

صـورت آرایش نکرده ی تـازه از خـواب بیدار شده اش را دوسـت داشته باشد 

و گـرنه صـورت هـفت قـلم آرایش کرده رو کـه همه دوسـت دارنـد


دل هـمه مـان کسـی را بیـشتر می خـواهـد کـه

آدم را تـوی تـمام فـین فـین کردن های سرما خـوردگی اش با دسـتمال های

  خیس و چشـم های قرمـز و پـف کرده و خشکی دور دماغ رو از روزهای

 خنده های از تهِ دل و دندان های ردیف مرتب اش بیشتر دوست داشته باشه


آدم کـسی را میـخواهـد کـه

بـا حوصلـه بـنشـیند دانه دانه تارهای سفید مویـمان را مرتـب کنـد،

عیـنکمان را مثـل چشـم های پُـر فروغ روزهای اول آشنـایی مان دوست داشته باشد

و مـراقـب شکــستـنی هـایــمان بـاشــد

 

هـمه ی مـا پـیرزن و پـیرمردهای غرغرو و خـودآزار و خودخواهی خواهیم شد که

فـرشته هایی می خواهـیم که تـا ابـد بـه ما مثل روز اول نگاه کـنند

پـیرزن ها و پیـرمردهایی کـه بـیماری،خـروپـف،فـراموشی،زشتی

و نـاتوانی جزیـی از زنــدگی مـان خـواهـد شـد قطـعا


همه ی مـا یـک نـفر را می خواهـیم کـه سالهـای سـال

روزهای سـخت را بـه دلگـرمی بــودن ِهـم بگـذرانـیم..

  • نای دل

عـروس اون هـا..


حـضـور بـا سـادگـی آرایـش و پـیرایـش و

 

حتـی بــدون زیـورالات گـران قـیمـت

 

عـروس شـاهزاده خـانـدان سـلطنـتی انـگلـیس

 

عـروس مـا..


مـراسمی برگزار میکنند کـه

 

مبـالغ زیـادی از آن بـرای لبـاس عـروس

 

بـا زرق و بـرق هـرچه تـمام‌ تَر

 

و آرایشـگاه‌هـایـی کـه تـمام سعی خود را

 

بـرای مـتفاوت‌ تَـر شـدن چـهره عـروس در

 

یـک شـب بـه کـار میـبرنـد، صـرف میـشـود.


بـایـد فـرهنـگ سـاده‌ زیسـتی هـمه‌ گیرشـود تـا یـک کشور پیشرفت کند

 

در غـیر ایـن صـورت تـشریفـات سـرگـرم کنـنده هسـتنــد

 

و موجـب عـقب‌افـتادگـی میـشـونــد...

 

  • نای دل

اون قـدیما پُـشت بـام ها مـیخوابـیدم و سـتاره ها رو می شمردیم

 

و دلــمون بــه وسـعت یـه آسـمون بــود

 

ایـن روزها چــشم میــندازیم بـه سقـف محـقر اتاقمون

 

و گــرفتـاریـهامون رو یکـی یکـی مـی شماریم

 

قـدیما یه تـلویزیون سیـاه وسفـید داشـتیم و یـه دنیای رنگی


این روزها تلویزیون های رنگی و سـه بعدی و یه دنیای خاکستری

 

یـه زمـانی دامــادها شــب عــروسی از شـدت

 

خــوشــحالی ذوق مــرگ مــی شـدنـد


الان از یـک دامـاد در شـب عـروسـیش میـپرسی

 

چـه حـالی داری مـیگه واسـه ایـن شب آنقدر سختی کشیدم

 

و بـدهکارم کـه میـخوام امشـب زودی تــموم بـشه بَره..

 

  • نای دل

در گذشـــته...

 

ازدواج دلیل و برهان نمیخواست..

 

ازدواج ها سـاده بود مجلس عروسیا کـارتی نبود..

 

چشـمه سـادگی در ازدواج کـردن از زمـین می جـوشید..

 

پـدر عـروس میـگفت..

 

تـو داماد منی مـن شـک نـدارم.. نـیازی دیـگه بـه مـدرک نـدارم..

 

شـود ایـن ازدواج را بـا سیـکل هـم جـلود بُـرد..

 

نیـازی نیـس بـه دانـشگاه آکسـفورد..

 

امــروزه جالب شده..

 

دعواست بر سر نرخ مهـریه و چـشـم"هـم چشـمی ها..

 

خـواستگـاری کـه بَِـری میـگن کـه...

 

بـیاور مـدرک تحصـیلی ات را.. گـواهی نـامه پی اچ دی ات را..

 

پـدر بـایـد ببـیند دکتـرایت.. زمـانـه بـد شـده جـانـم فـدایت...

 

  • نای دل